دومین سال بدون عسل
اولین سفر مشترکمان زیارت امام رضا (علیه السلام) بود و ماه عسل
روزهای اول زندگیمان در کنار آقا گذشت و دعای خوشبختی و سفید بختی در حرم کردیم ، نمیدانم شاید رازی هست که. در حرم امام هشتم آرزوی عاقبت بخیری کردیم و طول زندگیمان هشت سال شد.
.
آن روز به این فکر نمی کردم که سفید بختی در منظر محمدحسین یعنی شهادت
و "تو" عاقبت بخیر و "من" هنوز نه
هشت سال نه تصنعی و ساختگی که به معنای واقعی در کنار هم خوش بودیم و لحظه به لحظه اش را زندگی کردیم توأم با عشق ، محبت ، رضایت و ...
محمدحسین عزیزم دومین سالی است که نه مرور خاطرات آن سالها و نه دیدن عکس های آن روزها این دل بیقرارم را آرام نمیکند ، دو سال است در همان روزها با کوهی از دلتنگی پناه می آورم به همان حریم امن ، همان قطعهای از بهشت و همان قرار عاشقیمان ...
صحن به صحن چشمم به دنبال توست ..
بدون "تو" میآیم اما حضورت با "من" است ...
این دل تنگ ، بیقرار و زخمی را همین جا در غروب حرم به امامی رئوف میسپارم تا آرامش بر قلبم نازل شود با نگاهی کریمانه ... انشاالله
.
.میبینی "من" تنها در صحن بهشت نشسته ام و "تو" در خود بهشت ؟
.
.
دل نوشته ای از همسر شهید
6 خرداد 1394
حرم مطهر رضوی - صحن انقلاب