زیارت خود حضرتش مبارکات
با خاطره زندگی کردن سخت است ، اینکه لحظه به لحظه در ذهنت خاطرات تلخ و شیرین رو مرور کنی ، اینکه هر کوچه ، خیابان ، هر جمع و مهمانی و هر حرفی و ... آدم را به یاد عزیزترین بیندازد.
دائما با تو زندگی میکنم و لحظاتم را می گذرانم در تمام ثانیهها و هر نفسم جاری هستی و این زیباترین حس این دوسال دوری است.
محمدحسین تو هم یادت هست؟ هر دو سفر کربلا رفته بودیم اما نه با هم. تا سال 1391 قسمت شد و همسفر کربلای همدیگر هم شدیم ، سفری پر از خاطره با همسفرانی خوب: مادرم ، خواهرم و جمعی از دوستان یک هفته پر از معنویت همراه با خوشی ..
ابتدا کربلا ، بعد نجف و یک روز کاظمین و سامرا ... گذشت تا اینکه در اواخر همان سال ضریح جدید حرم امام حسین (ع) را ساختند و منزل به منزل بردند ، همان روزها کار و گرفتاریهایت زیاد شد و وقت نداشتی ولی شب آخری که ضریح را در حرم امام خمینی (ره) قرار دادند خودت را زودتر رساندی و با هم رفتیم زیارت ضریح جدید.
خیلی شلوغ بود کنار هم ایستاده بودیم و بلند گفتی: "آقا بطلب ضریح جدیدت را در کربلا زیارت کنیم."
دیگر قسمتت نشد که به کربلا برای زیارت سفر کنی.
ولی عزیز دلم زیارت اباعبدالله علیه السلام گوارای وجودت ، محمدحسینم همنشینی سیدالشهدا سلام الله علیها مبارکت باشد.
خاطره و دل نوشته همسر شهید
شهدا همیشه به کم قانع نیستن
همیشه هدف های بزرگتری رو در نظر دارند
مثل من توی گِل مونده نیستن که ، که فقط همین جلوی پاشون رو ببیننند
اون با این کارش زیارت همیشگی رو به دست آورد نه مثل من و برخی ها مانند من که همش دنبال زیارت دنیایی هستیم ولی فکر زیارت عقبایی نیستیم
زیارت میریم ولی گناه و غیبت و ... رو داریم
کاش یادبگیریم که بزرگ نگاه کنیم و البته بزرگ عمل کنیم
خیلی از مطالبی که میبینیم و میخونم منو یاد حرف معلم دوران رهنمایی میندازه منو که مثل "مگس نباشید" فقط یک نقطه رو نبینید
انصافا شهدا هم نقطه ای ندیدند و نقطه ای عمل نکردند
خوندن و آشنا شدند با سِیر زندگی شهدا برکات زیادی داره
خداکنه که ما با راه شهدا آشنا شویم تا بلکه رنگ و بوی شهدا رو بگیریم و دست ما رو هم بگیرند
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب