شهید حاج محمدحسین مرادی

شهید حاج محمدحسین مرادی

شهید والا مقام در مورخ 92/8/28 در نزدیکی حرم حضرت زینب سلام الله علیها به سوی ارباب خود پرگشود.


صفحه اینستاگرام شهید:
shahid.moradi
این صفحه تحت مدیریت این وبلاگ و همسر شهید اداره می شود

کانال تلگرام شهید :
shahid_moradi@

لطفا یادگاری از خودتان در وبلاگ بگذارید

نویسندگان
پیوندها

اَمن بود

شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۴۵ ق.ظ

تا نوروز 1391 راهیان نور نرفته بودم. اون سال قرار بود سال تحویل شلمچه باشیم، وقتی اتوبوس نزدیک شلمچه شد به محمدحسین گفتم:

پدر من هشت سال توی این منطقه مفقود بوده دوست دارم الان که سال تحویل اینجا هستیم یه کم تنها باشیم و دور از جمع

وقتی پیاده شدیم زودتر از بقیه راه افتادیم،‌ بی هدف راه می‌رفتم و پشت سرم آروم،‌ آروم قدم بر می‌داشت

بهم گفت:

اینقدر راه برو و هرجا دلت گفت بشین

بعد از کلی راه رفتن و گشتن بالاخره نشستم ...

الان یک سال و نیم از شهادت محمدحسین گذشته و قسمت شده من رفتم همون جایی که اونقدر مردانه جنگید تا شد

«شهید مدافع حرم»

سفر سختی بود محمدحسین ، حتی نمی‌دونستم 15 روز روی تخت کدوم بیمارستان در غربت بودی؟

دیگه دلم هم حرفی برای گفتن اینکه کجا باید برگردم؟ کجا بنشینم؟ نداشت

و فقط به یاد اون عید و سال تحویل من ، تو شلمچه به دنبال جایی که روزی پدرم بوده و "تو" به دنبال "من"

ولی حالا چه سخت در این سفر من قدم به قدم به دنبال "تو" و "تو" ...

دلتنگم برایت ، برای زندگی پر از عشق و محبتمان ، برای آرزوها و هدفهایی که از آن می گفتیم ، دلتنگم برای ...

ولی مطمئنم با اینکه تو عرشی شدی و من همچنان در فرش ، هنوز هم فکر و هدف مشترک داریم که هر دویمان را خوشحال می کند.

چه چیزی مهم‌تر از اینکه :

« حرم امن بود و زائر داشت »

دل نوشته ای از همسر شهید

نظرات  (۲۱)

دوست خوبم یک سال ونیمه پشتوانه زندگیت در عرشه وتو بامشکلاتت تنهایی،
ولی خوشحالم با اینهمه سختی،هدف تکیگاهت رو فراموش نکردی
خوش به حال شهدا ....

فقط گریه ...و سکوت ...... همین....

سلام

من که نمیدونم صاحب این سایت کیه ولی دمتون گرم  خدا خیرتون بده . اجرتون با عمه سادات..

حیف محمد که بچه مجیدیه بود . تقریبا مطمینم که این سایت کار بچه های مجیدیه نیست چون اگه قرار بود اونا همچین کاری کنن الان تو بوق و کرنا میکردن  که ما سایت زدیم و بودجه میخوایم و از این حرفا.....

محمد جان خیلیا از شهادتت استفاده کردن خیلیا هم  دارن هنوز که هنوزه استفاده میکنن ....

کاشکی بودی داداش

همین

روحت شاد

 

 

واقعاً خداوند صبر زینبی به شما بدهد من با خواندن این دلنوشته و قرار دادن خودم جای شما برای دقیقه ای هم تحمل نداشتم چون هم پدر و هم همسر برای یک خانم تکیه گاههای بزرگی در دنیا هستند که شما به نبود هر دو صبوری می کنید از خداوند برای شما صیر و اجر عظیمی خواهانم
سلام
خدا به ایشون صبر بده  و با شهدا محشورشون کنه .
خوش به سعادتشون .
التماس دعا.
سلام علیکم
متن بسیار خوب نوشته شده و معلومه که از دِل بر آمده است

در مورد جایگاه شهید هم که اصلا در حدی نیستم که چیزی بگم و فقط امید شفاعت از شهدا دارم و امیدوارم که این شهید بزرگوار نیز عنایتی نمایند

و اما در مورد هدفت مشترکتون که فرمودید باید بگم که همین موضوع است که هم توان آدم رو افزایش میده و هم امید به آینده رو برای آدم روشن میکنه با این همه سختی که وجود داره در راه که که همه ما میدونیم که برای شهید شهادت تازه آغاز زندگیست . اما برای کسانی که مانده اند با یاد او داغی است بر دل که تازه بعد از شهادت بروز و ظهور پیدا میکند

و خوب مشکلاتی که وجود داره هم انکار ناپذیر است

ایشاالله که شما تکمیل کننده این هدف مشترک باشید و بتونید ادامه دهنده خوبی از راه شهید بزرگوار باشید

و فخر شما هم همین است که در انتهای نوشته تان مرقوم شده است که به برکت خون شهدای مدافع حرم حرم امن بود و زائر داشت و اگر اینها نبودند معلوم نبود مثل بقاع اصحاب پیامبر که جسارت شد چه می شد
و اگر شهدای بزرگواری مثل محمدحسین ها نبودند امروز مرز جنگ با داعش بسیار گسترده تر از این بود و چه بسا مشکلاتی هم برای کشور عزیزمان رخ میداد اما مردانه ایستادند و از عزیز ترین چیز هر فرد که خون خودش می باشد گذشتند تا امروز آسایشی باشد برای دیگران و خدا کند که شرمنده قطره قطره خون شهیدان نشویم
خدا کند ...

عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب
اون روز با صوت صحبتهاشون خیلی اشک ریختم...الان بغض کردم...
حرم...امنیت...شهید مدافع......
التماس دعا....
تو را به نام آنکه همسر شهید هستی، تقدیر می کنند؛
اما کار تو بزرگتر است ...!
تو دل کندی از همه ی آنچه زندگیت بود و او رفت سراغ دلش...
سلام مومن. جزاکم الله خیرا

عرض کنم که همینطور که می خوندم یاد چند تا مطلب افتادم..
اول اینکه اون صحبتی که همسر شهید فرمودند که امثال محمد حسین، برای بشار اسد که نرفته اند و نمی روند بلکه برای دفاع از حرم اهل بیت میرن...در جای دیگه فرمودند به آقا محمد گفتم شما که جای خود دارید، لازم باشه ما هم برای دفاع از حرم میائیم....

بریم در سطح بالاتر....
زینب کبری، با برادرش همراه میشه در میدون رزم...بچه هاش را هم فدا می کنه برای ولایت...خم به ابرو نمیاره....
وقتی اسرا را از کنار پیکرهای شهدا عبور میدن، به پیکر حسین که میرسه نیزه ها را کنار میزنه، دستش را می بره زیر بدن حسین و بالا میاره...می فرماید " اللهم تقبل منا هذا القلیل القربان"

برگردیم به دلنوشته....
تو به دنبال من ...من به دنبال تو.....
بچه های زینب به دنبال زینب برای دفاع از ولایت....
زینب ادامه دهنده ی راه شهدا...به دنبال شهدا....


دارم فکر می کنم شیعه ی اهل بیت شدن، مرام اهل بیت پیدا کردن هم داره دیگه....

و اینکه امنیت برقرار میشه، اینکه اسلام می مونه، ثمره ی خون حسین و حسینیانه....
و چه چیزی مهم تر از این....

فرمود:
"اگر دین جدم جز با کشته شدن من استوار نمی گردد، پس ای شمشیرها مرا دریابید"....

ما را دریابید.....

عاقبتتون به خیر به حق حضرت ابوتراب
یا علی
عالی با این نوشته دل رو پرواز دادید

عمل زینب کبری به همه ثابت کرد.......

سر شکستن ز بر دوست جگر میخواهد...

 

روحت شاد

شادی روحش یه حمد بخونید خواهشن

الله أعلم حیث یجعل رسالته

خدا بهتر میداند که در کجا رسالت خود را مقرر دارد.

افرین بر تو ای شیر زن زمان که به حق رسالت خود را زینب وار ادا کردی.

سلام

چه چیزی مهم‌تر از اینکه : « حرم امن بود و زائر داشت »

صبر زینبی میخواد حتی نوشتن این جمله


التماس دعا


یاعلی


  • باید مراقب بود ...
  • چه میشه گفت جز اشک ... اشک ... اشک ..

    اولین بار که اسم شهدای مدافع حرم را شنیدم سوم شعبان بود وقتی همسر شهید محرم علی پور را با فرزندانش به مراسمی اورده بودند.فکر کنم هنوز چهلم شهید نشده بود.
    همسرش انچنان با صلابت در حضور ان همه مردم صحبت کرد که با خود گفتم چه شیر زنی است این زن.میگفت اگر لازم باشد پسرانم را هم راهی میکنم که در این راه شهید شود. بعدها که در وصیت نامه شهید دیدم همسرش را شیر زنم خطاب کرده فهمیدم که این لقب واقعا برازنده اش بوده است.
    هیچ کار خدا بی حکمت نیست . در و تخته را جور میکند. شیر زن را برای شیر مرد می آفریند...
    من که خود این گونه ام از همسرم انتظاری نیست
    پاسخ:
    شیعیان امیرالمومنین زن و مرد همه شیر هستند و آماده دفاع و شهادت انشاالله
    مدتیست وقتی زیارت عاشورا میخوانم به سلام اصحاب حسین که میرسم به ناگاه به یاد شهیدان مدافع حرم میافتم...
    به راستی که اینان اصحاب حسین در زمان ما هستند و اگر عاشورا در این زمان بود بی شک جزو 72 تن بودند که از همه چیزشان در راه مولا گذشتند.شهید 25 ساله حامد جوانی که مانند مولایش عباس دو دست و دو چشمش را داد و بالاخره به جمع شهدا پیوست...
    ولی اگر عاشورا در این زمان بود ما کجا بودیم؟؟؟
    بدون شک از اصحاب که نبودیم اصحاب حسین بودن کار هرکسی نیست. اصلا این سعادت در شان و مقام هر کسی نیست
    خوش به حال شهدا



    سوالی داشتم...
    آیا حضور شهید را در زندگیتان احساس میکنید؟؟؟
    میخواهم به درک ایه (شهیدان زنده اندو نزد پروردگار خود...) برسم4

    پاسخ:
    باسلام و آرزوی قبولی طاعات فکر میکنم در مطلب زندگی به نوعی دیگر و دومین سال بدون عسل دقیقا به همین موضوع اشاره کردم همونطور که اشاره شد مادرم بعد از شهادت پدرم کاملا با پدرم زندگی میکرد و از ارتباط روحی بین خودشون صحبت میکرد و بعد از شهادت همسرم اولین حرفی که به من زد همین بود که با هم زندگی میکنید ولی به نوعی دیگه اوایل من به دلیل آشفتگی روحی که داشتم نمیتونستم ارتباط پیدا کنم اما به مرور که با کمک خدا آرومتر شدم آقا محمد رو پیدا کردم و وجودش رو احساس میکنم حتی گاهی در مسائلی که نمیتونم تصمیم بگیرم و فکرم رو مشغول کرده تو خواب منو به وضوح راهنمایی و کمک کرده چند ماه قبل تلفنی با یکی از دوستانم صحبت میکردم گفتم:"نگاه آقا محمد تو عکس تغییر کرده احساس میکنم برای من نگرانه فکر میکنم خبر تلخی بهم میرسه. " و دو روز بعد خبری تلخ و ناراحت کننده به من رسید این مثال رو زدم که شاید در رسیدن شما به جواب سوالتان کمک کرده باشم.                                                                                                                        یاعلی شب 23 ماه مبارک رمضان قطعه 44 گلزار شهدا کنار مزار پدرم و یادبود همسرم       التماس دعا
    لباس که میخریدم باید مارک ترکیه داشت. اصلا لباسی که جنس ترک بود را دوست نداشتم اما دیگر تصمیم گرفتم اجناس ترکیه نخرم اصلا چه معنی دارد به اقتصاد کشوری کمک کنیم پولش را صرف ریختن بمب بر سر شیعیان علی میکند. امروز هم با برادرم سر این که میخواست برای تفریح به ترکیه برود بحث کوچکی داشتیم .دیدم حرف هایم را قبول کرد ولی چیزی نگفت.

    خودم هم از تصمیمم خنده ام گرفته است . مردم جانشان را در این راه داده اند و من تازه تصمیم گرفته ام لباسی را که دوست دارم نخرم.
    چه قدر کوچکم من....

    اما چه کنم باید از جایی شروع کرد. از کوچک شروع میکنم چون خودم کوچکم. شاید خدا نظری کرد و ما هم بزرگ شدیم روزی رسید که ما هم در راه بهترین هایمان را در راه خدا دادیم

    ای خدا نظری کن....
    التماس دعا


    شهید وصیت نامه ای برای انتشار ندارند؟


    پاسخ:
    سلام نه متأسفانه البته ایشون نه خیلی اهل عکس بود نه نوشتن 
  • شکرانه سادات
  • "حرم امن بود و زائر داشت."
    عالی بود.
    .
    .
    .
    واقعاً زندگی زیبایی داشتید.
    ان شاالله عاقبت بخیر بشید.

    یاعلی
    پاسخ:
    التماس دعا
    چه هدف مشترک قشنگی
    "حرم امن بودوزائرداشت"
    دعاکنیدماهم مثل شماوشهیدازعشاق واقعی اهل بیت باشیم انشاالله

    اللهم عجل لولیک الفرج

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">