فردا دیگه حتما میام ...
شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۰۳ ب.ظ
شب سوم محرم تو راه بازگشت از مسجد ارگ بودم که گوشیم زنگ خورد و صدای محمدحسین پیچید تو گوشم ...
بعد از سلام و احوالپرسی گفت:
.
" فردا دیگه حتما میام "
.
همون شب خواب دیدم پشت میز اداره نشستم و یکی از همکارا وارد اتاق شد و به من نگاهی کرد و گفت:
.
" منتظر نباش دیگه نمیاد "
.
وقتی از خواب پریدم اذان صبح بود
از صبح چشم به در دوختم و گوش به زنگ تلفن اما تماس هم نگرفت ، همون روز سوم مجروح شده بود و بعد از یک عمل جراحی سنگین چند ساعته رفته بود تو کما ...
از برای حرم ات این دل من آشوب است / نکند سنگ به پیشانی گنبد بزنند…